برای مطالعه متن کامل روی فلش سمت چپ کلیک کنید.


نمیدانم چرا این روزها اینقدر دوست دارم از دختر بودنم بگویم!

راستش سوالی که همیشه داشتم این بود که به عنوان یک دختر چه چیزی هستم! چه موجودی؟! با چه رسالتی؟؟!

بچه که بودم تا یک سنی اصلا دختر بودنم را نمی پذیرفتم! لباس های پسرانه میپوشیدم، موهایم کوتاه بود، میخواستم مثل برادرهایم باشم...

همه غصه ام این بود که منی که الآن مثل پسرها می توانم باشم، بزرگ شوم، باید روسری سرم کنم...

بزرگ شوم، نمی توانم وسط هیئت برای امام حسین سینه بزنم...

اما از آینده راه گریزی نیست! بزرگ شدم، دختر شدم، با حجاب شدم، در مراسم مردانه دیگر نمی رفتم...

خدایا پس من حقم در این دنیایت چیست!؟ چه گناهی کردم که دختر شدم؟!

خیلی می گذرد تا آدم این مسئله را بپذیرد... چیزی که اگر حقیقتش را نبینی ره افسانه می روی!

میروی درگیر فمینیسم می شوی و اینکه می خواهی دقیقا برابر باشی.

میروی درگیر اسلام مدرنیته و بهتر بگویم عوامانه می شوی و فکر می کنی خب! پس من چه می شوم؟! باید چون زن هستم، از تمامی حقوق طبیعی خودم بی بهره باشم؟! مرد شد شخص اول؟! آقا بالاسر؟!

نه اینطوری نمی شود!

خدایا راهی جلوی رویم بگذار! تو که همین جوری آدم نمی آفرینی! خودت گفتی عدالت... پس عدالت کجاست؟!

روزها فکر من این بود و همه شب سخنم، که در این دامگه حادثه چون افتادم!!

می گویند وقتی می گویی «الرحمن الرحیم» باید به ذات رحمتش ایمان داشته باشی.
ذات رحمتش دیگر چیست؟!

خب یعنی هر چیزی که خلق کرده خیر است، هر چیزی که داده خیر است، هر کاری که کرده خیر است، هر اتفاقی که افتاده خیر است!

خب قبول اما شر چه می شود؟!

شر را باید بپذیری که در ذات اقدس الهی راهی ندارد! این عین قبول کردن عدالت است!

عدالت چیست؟!

دوباره یعنی همان... یعنی خیر هست و شری نیست...

پس من چه می شوم؟!

بیشتر بخوان!

زن، زن، زن...

راستش را بخواهی خیلی حس خواندنم نمی آمد! نشستم یک گوشه فکر کردم با خودم...

جسم نحیف! خب به چه کارم می آید؟!

روحیه لطیف؟! خب این یکی به چه کار می آید؟!

قدرت تفکر قوی!؟ این یکی به کار می آید ولی با دوتای قبل چه سنخیتی دارد؟!

دغدغه فراوان! دغدغه فراوان! دغدغه فراوان...

راه حل دغدغه های فراوان؟!

بحث کردیم، فکر کردیم، زیر و رو کردیم! تهش به یک چیز رسیدیم... راه حل دغدغه های فراوان، فرار نکردن مردم از دستورات الهی.

مثال زدیم که همین است! اگر انسانی گرسنه می خوابد، به خاطر این است که مسلمانی اطرافش نیست!

اگر آبروی کسی می رود، به خاطر این است که مسلمانی اطرافش نیست!

اگر کودکی بی سواد می ماند، به خاطر این است که مسلمانی اطرافش نیست!

پس چه شده مسلمانی ما!؟

تا اینجایش را که داد زدم... بعدش صدایم آرام می شود...

پس من چی؟!

پس من چی؟!

پس من چی؟!

پس من... پیچ پیچی!

دختر این همه گفتند به گوشت نرفت؟! تو باید مادر بشی همینی که هست!

مادر؟! اما مادر که بشی تهش مثلا چقدر آدم میتونه به اطرافش کمک کنه؟!

خب فرزندت کمک می کنه!

خب اومدیم و فرزند من اصلا پسر نشد! اون بدبخت هم مثل من دختر شد، اون وقت چی؟! اصلا خود من چی؟!

جسم نحیف... احساسات لطیف... مادر... بچه... تربیت! تربیت! تربیت!

قدرت تفکر...

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به زنان مسلمان علم می آموخت... خب چه علمی؟!

چه علمی؟!

من باید چه کاری بکنم؟!

علم... تربیت... همگانی...

علامت های سوال بزرگ...