هنوز از ذهن سیاستگذار نگذشته بودیم که وجههای افتراقی زیادی پدیدار شدند!
وجههای افتراقی که هنوز هم تمامی ندارند و تا میگذرد بیشتر و بیشتر شده و دایره عرصه را تنگ و تنگتر میکنند!
شاید یکی از اخیرترین وجه افتراقی بنده با شاعر محترم این شعر پدید آمد:
«آنکس که بداند و بداند که بداند / خود را به بلندای سعادت برساند!»
و البته از نظر بنده بهتر بود به جای مصرع دوم این جمله گذاشته میشد «حیف است چنین جانوری زنده بماند!!!»
مشکل ما از ندانستن نیست که هر کسی بگوید نمیدانم حقیقتا راست گفته است!
مشکل از دانسته نماهایی است که لشگری را به زمامداری خود به قبرستان تاریخ میسپارند!!!
چند وقتی است که تعدادی از افراد به شدت اعتقاداتشان اذیتم میکند که اتفاقا میپندارند کافر نیستند اما به واقع میپوشانند...
حقیقت را میپوشانند با آرا و نظرات خودشان! نه با نظرات حقتعالی که اگر همانطور که با او آغاز کردند با او به پایان میبردند مشکلشان حل میشد... و چه بسا مشکل بقیه را نیز حل میکردند! با نظرات جناب خودشان که به قول شاعر «میدانند و میدانند هم که میدانند و همدیگر را تصدیق مینمایند!»
لکن بنده ترجیح میدهم همانطور که شاعر محترم اجازه دادهاند در شعرشان! «لنگان خرک خویش به منزل برسانم» و شاید هم گاهی «جان و تن خود را ز جهالت برهانم!»...