اسم گروهمون بود. راجعون... داشتیم رجعت می کردیم، داشتیم پرپر میزدیم بریم کربلا!

بیشتر که فکر کنیم هر روزمون عاشوراست و هر جا باشیم کربلا و راجعون همون کسایی هستن که بر میگردن به اصل داستان...


حاج آقای ما کلا درس اخلاق رو میزنه نیست و نابود می کنه!

میگه اصلا ارزش آدما به خوش اخلاق بودنشون نیست که! به تقواشونه!

خب حاج آقا مگه تقوا توش خوش اخلاقی نیست!؟

میگه بعله، هست، ولی شما ببعی رو فرض کن... چقدر خوش اخلاقه! کاری به کار کسی هم نداره! چون ذاتش اینه... خدا که به خاطر ذات آدما بهشون چیزی نمیده! به خاطر تلاششون میده. پس اگه جلوی گناهی رو گرفتی که حال گیری اساسی داشت، اون موقع بدون که خدا بهت اجر میده...

حاج آقا شروع کرد داستان اون پسری رو گفتن که اومده بود خواستگاری و یه مغازه داشت... بعد بهش گفتن باریکلا! توی این سن مغازه داری! گفتش که نه ارثیه پدریه! گفتن خب باریکلا که نگهش داشتی! گفتش که نه کل پاساژ برای پدرم بوده، با بقیه اش عیاشی کردم...


شنبه داشتم میرفتم دانشگاه، توی مسیر همه اش حرف حاج آقا توی گوشم بود... ارزش آدم ها به تلاششونه... شاید اگه فلانی عصبانیه، ذاتش عصبانیه... آدم بدی نیست! پیش خدا هم عزیزه، چون از 100 باری که عصبانی میشه لابد 99 تاش رو به روی خودش نمیاره و یکیش به تو میخوره... تو اگه عصبانی نمیشی هنر نکردی که! ببعی!


آدم نباید قضاوت کنه... آدم نباید مقایسه کنه... تازه معنای عمیق این جمله ها رو میفهمم!


این روزا خیلی سرم شلوغه... تا نیمه شب بعضا میمونم دانشگاه... بلکه فرجی بشه! امشب داشتم کارام رو انجام میدادم. چند ساعتی بود که از شبکه های مجازی خودم رو رها کرده بودم تا کارام رو با سرعت بیشتری انجام بدم و یهو، خبری که اومد شوکه ام کرد! یک لحظه دلم میخواست هیچ رسانه ای حرفی نزنه و همه سکوت کنن! اون طرفی ها شروع کرده بودن میگفتن دیدی گفت بالای چشمش ابروئه! تق! این طرفی ها استیکر خنده میفرستادن! تق!

فقط یه عده کثیری بودن در آرامش که تسلیت میگفتن و یا در سکوت، ناظر این جو موجود بودن...


آدم ها، اعتقادات مختلفی دارن. یه وقت هایی بر اثر فشارهای زندگی، بر اثر امتحانات الهی، توی شرایط سختی قرار میگیرن که ممکنه اشتباه کنن. اما قضیه اینه که اگه قبول داریم خدا عادله، اگه این رو می پذیریم، اگه امتحان الهی رو یه اشل بزرگ از امتحانای دانشگاهی میدونیم، یادمون باشه که هر چی سطحمون بره بالاتر، امتحانا سخت تر میشن. شاید مردودی توی بعضی امتحانا، به منزله اخراج باشه... ولی اگه نمرمون کم بشه، اگه 20 نگیریم، خدا اخراجمون نمی کنه. کافیه تلاشمون رو بیشتر کنیم...

حق هم نداریم قضاوت کنیم که شخص مقابل آمپر تلاشش رو تا تهش چسبونده و همین شده، یا اینکه اندازه ای نیست که بخواد برای رسیدن به خدا یه قدم اضافه تر برداره.

هر روز عاشوراست و انگار کن که تهران هم کربلا! راجعون هم برمیگردن سر اصل داستان:

فریادهایمان را بر سر دشمنان مشترکمان بزنیم...